دیکشنری
داستان آبیدیک
hisbrother personate
hɪzbɹʌðəɹ pɜɹsəne͡it
فارسی
1
عمومی
::
برادرشخودرابناماو قلمدادیا معرفیكرد
لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
HIS PRAYERS WAS GRAN
HIS REPUTED SON DIED
HIS REVERENCE
HIS ROYAL HIGHNESS
HIS SABLE MAJESTY
HIS SERENE
HIS SEVERITY RELAXED
HIS SIGHT COULD P DA
HIS STOMACH STICKS O
HIS SUDDEN A
HIS TONGUE RAN ON PA
HIS WAS GRANTED
HIS WORDS INJURED MY
HIS WRATH WAS KINDLE
HIS/HER MAJESTY
HISBROTHER PERSONATE
HISPID
HISPIDITY
HISPIDULOUS
HISS
HISS AT
HISS OFF
HISS OUT
HISSY
HIST
HISTAMINE
HISTIDINE
HISTOCHEMISTRY
HISTOCOMPATIBILITY
HISTOGEN
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید